karimikarzin
حدیث عشق
عشق گاهی زندگانی گه فناست عشق دائم همره حمدوثناست
عشق بردلهاشجاعت می دهد برتن عاشق شهامت می دهد
عشق یعنی دردل حق جاشدن از تمــام زنــــدگــانی وا شــدن
عشق یعنی نیمه شب ذکرخدا عشق یعنی های های گریه ها
عشق یعنی فرق خونین علی کز وجودش نور حق شدمنجلی
عشق یعنی مسجد ومحراب خون عشق یعنی جانمازی لاله گون
عشق یعنی نعره های حیدری عشق یعنی شیربدر وخیبری
عشق یعنی آن رکوع مرتضی کز رکوعش سائلی حاجت قضا
عشق یعنی برگ یاس مصطفی گلشن طاها زبویش با صفا
عشق یعنی سیلی ازقوم دغا عشق یعنی سینه ومیخ جفا
عشق یعنی تازیانه پشت در بر تن زهرا بسی آمد شرر
عشق یعنی پاره هایی از جگر از امام مجتبی در طشت زر
عشق یعنی راس پرخون حسین عشق یعنی ذکر قرآن بر سنین
عشق یعنی پیکری صدپاره تن عشق یعنی بی سر ودستی بدن
عشق یعنی کودکانی دربدر روز عاشـــورا یتیــم و خــونجـــگـر
عشق یعنی خیمه ها آتش زدن عشـق یعنــی تازیانــه بر بــدن
عشق یعنی پا برهنه روی خار یــک گـــروه از اهلبیــــت داغدار
عشق یعنی عشق اولاد علی عشق یعنی با ائــمه همـــدلی
عشق، عشق پاک گلزار بتول بارالــها عشق ما هم کن قبول
غلامرضا کریمی سرچشمه 95/3/17
زلف یار
دلم در بند زلفش بیقرار است
به هر سازی برقصاند دلم را
گهی مشکین که همچون شام تار است
پریشان کرده مو مواج وپرچین
که طفل دل زعشقش زار زار است
کمند آسا مرادر دام کرده
نمی دانم چه رسم روزگار است ؟
به پشت گیسوان رخ کرده پنهان
چو مه در پشت ابر نوبهار است
نظام هر دو زلفش صف کشیده
به رویش حلقه حلقه تیر بار است
ولی دستش چنان نرم ولطیف است
که برگ گل به نزدش همچو خار است
فرو پاشیده عطر گل به رویش
خودش گل درمیان لاله زار است
فکنده حسرتش آتش به جانم
کریمی از فراقش داغ دار است
کریمی سرچشمه 95/3/2